هنر فضادار


یکی از جنبش های کمتر شناخته شده در دوران مدرن، جنبش فضادار با “موومنت اسپیس” است. در این نوشتار می توانید با این شاخه هنری آشنا شوید.


“لوچو فونتانا” بین سالهای پایانی دهه ی 1940م و سالهای آغازین دهه 1950، ” جنبش فضادار” را تشکیل داد که سعی در پیوند دنیای هنر با دنیای واقعی ، برای ایجاد تبادلی منجر به پیدایش رویدادهای هنری داشت.

به علاوه وی در پی تعریف مفهومی از فضا در ارتباط با اثر بود که آن را به عنوان دگرگونیِ ماده در فضا تلقی می کرد:

پس دیگر جدایی میان طرح نقاشی ، انعطاف پذیری و فرم پذیری مجسمه، و فضایی که اثر را احاطه و آن را مشخص می کرد وجود نداشت.

با تایید این مطلب که “ما در پی تحول روش هنری هستیم” ، در “بیانیه ی جنبش فضادار” در 1951م. ، “لوچو فونتانا” و “چزاره پِوِرلی” جنبش فضادار را بنیان گذاردند که “تانکردی” و “جوزپه کاپو گروسی” نیز به آن پیوستند و این دو به سال 1949 م.به همراه “اتوره کولا” و ” آلبرتو بوری” گروه “اصلی ” را تاسیس کردند.

“فونتانا” از 1946م. با ” بیانیه ی سفید” (به دنبال بیانیه های دیگری تا سال 1953م.) یک رشته مسائل را تشریح و تحلیل کرد و هم زمان ، در خودِ جنبش نیز شرکت داشت.

اگر نقاشی طرح است پس می توان با رد طرح، سوراخ کردن، خراب کردن، باز کردن یا با زیر سوال بردن آنچه طرح محسوب می شود، به فضا دست یافت

در اساس این بیانات، قطعیتی وجود داشت:

دانستن این موضوع که هنر همیشه با تحول شیوه های خاص خود رو به رو است و باید نحوه ی استفاده از این روش ها را برای رسیدن به زبانی که قادر به تغییر آنها به ابزار هنری باشد دانست.

از میان امکان هایی که واقعیت در دسترس قرار می دهد، به طور خاص می توان از “فضا” نام برد، فونتانا متقاعد شد که هر شیئی که آگاهانه تولید شود، شیوه ای از “فضاسازی” است و نام جنبش وی از همین موضوع نشات گرفته است.

فضاسازی یعنی آزادسازی از هر گونه منطق بازنمایی فضا به خودی خود، فضاسازی یعنی آفرینش فضا و نه بازنمایی آن.

اگر نقاشی طرح است پس می توان با رد طرح، سوراخ کردن، خراب کردن، باز کردن یا با زیر سوال بردن آنچه طرح محسوب می شود، به فضا دست یافت.

اگر مجسمه حجم است و ایده آل آن کُره است، از بین بردن این تعادل به وسیله ی ایجاد برش های عمیق در ماده ، ضروری است تا از خلالِ حالتی که فرم را می شکند، بتوان بر یک بازتعریف کلی از فضا تاکید کرد.

 در نقاشی ، چنانچه در مجسمه سازی، حالت، کنشی است که با ایجاد پیوستگی میان فضاهایی در اینجا و آنجای طرح و فرم، آشکارا پس و پیش و درون و بیرون را روی طرح و حجم به هم مرتبط می کرد.

هم چنین فونتانا، بین سالهای 1949م تا 1960م. ، یک رشته از “فضاهایی” را ساخت که می توانستند سالنی باشند که هنرمند آن را کاملا با سیاه رنگ آمیزی کرده بود و به کمک لامپ های “وود” 1  امکانات فرمی بی شماری را آشکار می ساخت.

با وجود این که جنبش فضادار بر علم تامل می کرد و آن را با هنر مرتبط می ساخت، نباید به عنوان جنبشی علمی در نظر گرفته شود. این جنبش بر اساس مسائل مربوط به نظم منطقی و علمی مطرح نشده بود. بلکه خواهان گسترش اندیشه و تامل در زمینه ی تحول زبان هنر در بستر مدرنیته بود.

پس هنر در تعریف خود، از عناصر زبانشناختی که برایش بیگانه بودند، استفاده نمی کرد، بلکه درباره ی خود تحقیق می کرد و مواد و مفاهیم خاص خود را به کار می گرفت. فضایی که فونتانا و یارانش از آن سخن می گفتند ، فضای هنری بود؛ با آگاهی بر این نکته که فضای هنری باید با مفاهیم و مواد خاص دوران خود مواجه شود.

حالت موجود در آثار هنرمندان فضادار ، عمیقا اندیشمندانه بود و با این که در ظاهر عناصر سنتیِ هنر، یعنی نقاشی و مجسمه سازی را رد می کرد ، می توانست به دقت خود را از خلال اثر بازنمایاند.

پی نوشت:

1- نور مرکب از بنفش نزدیک به ماورابنفش که نام آن برگرفته از مخترع آن رابرت ویلیام وود است؛ چیزی شبیه به لامپهای نئونی

سمیه رمضان ماهی

بخش هنری تبیان


منابع:

شورشیان هنر قرن بیستم، لوردانا پارمزانی، ترجمه مریم چهرگان و میرعابدی

تاریخ هنر مدرن آرناسون

در جستجوی زبان نو، رویین پاکباز

… درحال بارگذاری


سايت موسسه فرهنگی تبیان > بخش هنری