جیمز انسور و اکسپرسیونیسم۱

سپیده سری*-بخش هنری تبیان

وی به عنوان یکی از پیشگامان اکسپرسیونیسم شناخته می شود ؛ اگرچه هنر نمادین وراز پردازانه اش به سورئالیسم نیز نزدیکی دارد.
پدرش انگلیسی و مادرش فنلاندی بود و در آکادمی بروکسل هنر آموزی کردولی عمدتاً در زادگاهش – شهر اُسِتند- زیست. از ۱۸۸۰ تا ۱۹۱۷ در آتلیه خود، اتاق زیر شیروانی خانه پدری اش کار می کرد.
از اواخر سده نوزدهم تا دهه ۱۹۲۰ تقریباً همه او را فراموش کرده بودند؛ و فقط مِتِرلینگ و چند نویسنده دیگر او را می شناختند و کارش را می ستودند. انسور نخست موضوع هایی چون تکچهره، منظره، و محیط داخل خانه را با رنگهای تیره نقاشی می کرد.
بعداً ، تحولی در سبک و مضمون نقاشی هایش رخ داد؛ و در فاصله بیست سال (۱۸۸۰- ۱۹۰۰) آثاری خیال پردازانه وغریب با رنگ های تند و روشن آفرید. اسکلت هایی در حال نزاع، صف آدم های از ریخت افتاده ، و صورتک های کریه – که آثار بُس ، بروگل و کالو و گُیا رابه یاد می آورند- به این دوره از فعالیت های او مربوط می شوند.
علاقه او به استفاده از ماسک ها احتمالاً ریشه در فروشگاه مادرش دارد که پر از نقاب های عجیب و ترسناک بود.  مرگ، کارناوال، پندارهای وهم انگیز از دیگر درون مایه های آثار او هستند.
طنز سیاه در نقاشی های جیمز انسور
انسور را شاید نتوان کارتونیست دانست، او نقاشی بود تحول گرا در دورانی که آرمانگرایی رمانتیک فلاندری و آلمانی قرن نوزده به سمت هنر هیجانگرا – اکسپرسیونیسم- اوائل قرن بیستم تغییر جهت می داد، با این حال تماشای آثارش آشکار کننده مضامین و فرم هایی است که بعدها در نیمه دوم قرن بیستم دستمایه کار، کارتونیست های طنز سیاه قرار گرفت. مرحوم اردشیر محصص هم جایی، از تأثیر «انسور» در کنار «دومیه» ، «پیکاسو» ، «شاگال» و دیگران بر آثارش یاد کرده است.
«انسور» به گوشه گیری و جمع گریزی معروف بود و عده ای همین روحیه را زمینه ساز مضامین مالیخولیایی بعدی و مرگ اندیشی اش می دانند.
در سال های آخر قرن نوزدهم آثار خیال پردازانه و افراطی «انسور» با رسوایی ازطرف داوران سالن بروکسل رد میشد. حتی کسانی چون «لسور» که فردی آزاد اندیش تر از سایر داوران بود ، هیجانگرایی سنت شکانه «انسور» را که در رنگ های تند و خطوط زمخت نقاشی ها و مضامین آزار دهنده شان متجلی می شد، نپسندید و رأی به حذف آنها دادند .

علاقه او به استفاده از ماسک ها احتمالاً ریشه در فروشگاه مادرش دارد که پر از نقاب های عجیب و ترسناک بود.  مرگ، کارناوال، پندارهای وهم انگیز از دیگر درون مایه های آثار او هستند.

این طرد نوگرایان از مراکز رسمی ، به تشکیل انجمن «بیست ها» انجامید که تا سالها به حمایت از هنر نوین بروکسل می پرداخت اما جالب اینکه  خود گروه «بیست ها» هم خیالپردازی رو به فزون تابلوهای «انسور» را تاب نمی آوردند و در سال ۱۸۸۹ اجازه شرکت در نمایشگاه را به معروف ترین اثر او «ورود مسیح به بروکسل» ندادند.
این تابلوی تأثیر گذار که علاقه مندی «انسور» به بازی با مضامین مذهبی و انجیلی را نشان می دهد مسیح را در حال ورود به بروکسل نوین به نمایش می¬گذارد که میان کارناوال های فلاندری، صورتک های ترسناک و رژه نظامیان تنها و سرگردان است.
چهره های اغراق شده و رنگ های برانگیزاننده وجهی بیانگرانه به اثر بخشیده که آن را از شاهکارهای مکتب هیجانگرایی کرده است در عین حال مالیخولیایی ایده و فضا، رنگی از فرا واقعگرایی دارد. در کنار این خصوصیات اغراق و تضاد در تقابل میان اسطوره و واقعیت ، معصومیت و تباهی، گذشته و حال ، طنزی به اثر داده که از جنس کارتون سیاه است.
ترس و تباهی و دلمشغولی های همیشگی «انسور» بودند. او بسیار از تصاویر اغراق شده اسکلت و فرشته مرگ در آثارش استفاده می کرد و یکبار خودش را هم به صورت اسکلت شادی که در حال تباهی است تصویر کرد. 
صورتک های دهشتناک کارناوال های فلاندری دیگر عنصر تکرار شونده نقاشی های اویند، او انسان های نقاب زده را خارج از فضای کارناوال نقاشی می کرد و از این طریق، تضاد شگرفی به وجود می آورد، هیاکل نقاب دار در اتاق ها و فضاهای جدید در کنار هم ، انگار همچنان به بازی ترس و اختفای «خود» واقعی شان در زندگی روزمره ادامه می دادند، شاید هم نقاب های خوفناک «من» واقعی افراد بودند که روح آفت زده صاحب خود را جلوه بیرونی می بخشیدند. بسیاری «انسور» را دراین مسیر دنباله روی «بروگل» و «بوش» می دانند. هر چند که خودش همواره تأثیرپذیری از «بوش» را رد کرده است.

اما مهمترین تأثیر پذیری ها ، تأثیری است که مرگ اندیشی توأم با پوز خند «انسور» بر بزرگان موج نوی کارتون سیاه اروپا، از جمله «توپور» ، «گورمه لن» ، «کاردون» و دیگران گذشته است. مالیخولیای درونگرایانه ی «گورمه لن» و دنیای پر تضاد و تیره و تار «توپور» بسیار نشان از دنیای ذهنی نقاش بلژیکی دارد. به مرور زمان دنیای ذهنی و هراسناک هنرمند ، توسط جامعه و مراکز رسمی هنری مورد پذیرش و تحسین قرار گرفت و آثارش در نمایشگاه های بسیار به نمایش در آمد و تأثیرات مهمی بر جنبش های هنری مانند سورئالیسم گذاشت. 
سال ۱۹۳۳ او را در سن هفتاد سالگی مفتخر به نشان «لژیون دونور» کردند، هنگام جنگ جهانی دوم بسیاری از «انسور» خواستند که شهر خود «اوستِند» را که در خطر بمباران آلمانی ها بود ترک کند، نقاش کهنسال اما نپذیرفت و از نزدیک وقوع جهنمی را که سالها در آثار خود پیش بینی می کرد نظاره کرد.
پس از جنگ «انسور» که تبدیل به یکی از آثار تاریخی زنده بلژیک شده بود از عوامل شهرت و محبوبیت شهر «اوسِتند» به شمار می رفت ومسافران بسیاری او را که در گذرها قدم می زد با انگشت به هم نشان می دادند.
در نوزدهم نوامبر ۱۹۴۹ «جیمز انسور» پس از تحمل بیماری کوتاهی در سن نود سالگی درگذشت.

* دانشجوی کاشناسی ارشد گرافیک دانشگاه تهران

هنر اکسپرسیونیسم انتزاعی در امریکا شکوفا شد و از جمله مهمترین سبک های دوران مدرنیسم است.

در مقاله گذشته به بررسی بخشی از سرگذشت هنرمند مشهور اکسپرسیونیسم آلمانی ، امیل نولده پرداختیم . اکنون ادامه بحث را در این نوشتار پی می گیریم.

عکسهای اکسپرسیونیستی، با کنتراست بالا و نورپردازی های خاص، به دنبال بیان حالتهای درونی سوژه و ثبت آن هستند.

مبنع این خبر (برای مشاهده متن کامل خبر لینک زیر را بزنید):
سایت موسسه فرهنگی تبیان > بخش هنری