شکوه های بی کلام

بخش هنری تبیان

«کار با ترانه های محلی یکی از مشکل ترین تکالیف است، می توانم ادعا کنم حداقل به سختی یک اثر بزرگ موسیقی.»* همین چند کلمه از بلا بارتوک، آهنگساز پیشگام در نگاه مدرن به گنجینه موسیقی محلی، کمک می کند تا آنچه که حتی بدون این اشاره هم به صورت حس مبهم یا تشخیص کلی در آلبوم «شکوه های بی کلام» اثر «امین هنرمند» می یافتیم، اکنون به روشنی گشوده شود. این به آن معنا نیست که آلبوم را تنها به یک جنبه یا یک قطعهاش فروکاسته باشیم و نادیده و ناشنیده بگیریم که دو قطعه کانکریت- الکترونیک متوسط «شکوه های بی کلام» و «تمبر شرقی» در مجموعه وجود دارند یا بگذریم از قطعه های «پرسه در ذهن» برای پیانو و «گفت وگوی پرشور» برای ویولن، ویولنسل و پیانو که تجربه موسیقایی پرجنب وجوشی را برایمان رقم می زنند یا چشم بپوشیم از سینفونیتای پرحجم با سایه سنگین استراوینسکی، افسانه ای که بر سرش سنگینی می کند، بلکه بیشتر به این معناست که در میان این همه، دشواری اصلی و به تبع آن برجسته ترین کار آهنگساز را تشخیص دهیم.
این گونه است که «کنسرتو برای فلوت، پیانو و ارکستر» در کانون توجه قرار می گیرد. یک قطعه سه موومانی که همان رویکردی را به مواد و مصالح خام موسیقی دارد که اغلب ایرانیان در زمان تحصیل در خارج از کشور، پیدا می کنند. آنها دست کم در مقاطعی به ناچار یا به دلخواه در یک جامعه مملو از «دیگری» به «خود» بازمی گردند و با هویت موسیقایی شان در سطوح مختلفی از ژرفا و دقت رودررو می شوند. و این چنین شایع است که به ندرت می توان استثنایی بر آن جست، به ویژه در آمریکای شمالی که جهانی چند فرهنگی است و هنرمندان (حتی آدم های معمولی) تشویق می شوند که سهم رنگی خودشان را به رنگین کمان فرهنگش بیاورند. اگر موضوع تنها همین توجه متعارف به مصالح موسیقایی جغرافیای ایران بود، به عکس الان، کنسرتویی که در مرکز توجه قرار گرفته باید قطعه ای عادی، برآمده از واکنش معمولی یک آهنگساز مهاجر تلقی می شد و چیزی برای این گونه برجسته شدن فرهنگی- موسیقایی نمی داشت. اما کار آهنگساز با مواد و مصالحی که انتخاب کرده با چالش هایی جدی بیش از اینها روبه رو بوده است و از همین رو موفق شدن در آن، ارزش قطعه اش را می افزاید.
سه ترانه محلی «مستم مستم»، «دختر بویراحمدی» و «هی یار هی یار» دستمایه سه موومان «آلگرو»، «گراو» و «الگرتو»ی این کنسرتو شده اند و از همین جا هنرمند با مساله ای چندسویه مواجه شده است. اولین سویه که دشواری ذاتی کار با خود ترانه های محلی است (و گفته بارتوک در ابتدا بر آن صحه می گذارد) حاصل ظرافت همنشین کردن عناصری از فرهنگ های مختلف است. به ویژه هنگامی که کار با چنین ترانه های شناخته شده ای در میان باشد که نه می توان هویت شان را یکسره مخدوش کرد و نه می توان تن به تکرار سطحی همان ها با کمی رنگ و لعاب موسیقی کلاسیک غربی سپرد. دومین سویه این است که سه ترانه یادشده از فرط شهرت (و شاید زیبایی سهل و ممتنع شان) بارها دستمایه همین گونه آهنگسازی (با سبک ها و ابزارهای مختلف قرارگرفته است). آهنگسازانی از نسل ها و طیف های مختلف، «گریگوریان»، «آقاجانیان»، «ایرج صهبایی» و… بارها روی این آهنگ ها و مشابه آنها کار کرده اند.
در چنین وضعیتی دشواری اصلی دور ماندن از همه آن تجربه ها و فراهم کردن یک اثر هنری خالی از تقلید است، یا به بیانی سربلند بیرون آمدن از آزمون مقایسه و سومین دشواری مربوط به کنسرتو بودن این اثر است و پیوند خوردنش با همه آن سویه های گذشته. ترانه هایی انتخاب شده اند که از لحاظ تکنیکی (و نه زیبایی) بسیار ساده اند و در هویت شان خیلی نمی توان دست برد. حالا اینها باید در بدنه یک کنسرتو جای بگیرند که مفهومی است برآمده از ایده گفت وگوی جدلی یک ساز (یا بیشتر) با ارکستر و خواه ناخواه نیازمند حدودی از بروز چیره دستی.
راه حل موفقیت آمیز «هنرمند» برای ترکیب همه اینها نخست آشنازدایی نسبی از ملودی ها با دست بردن احتیاط آمیز در روابط درونی است. هر شنونده های ملودی را تشخیص می دهد، اما نه دقیقا همان را بلکه با حسی از تغییر لهجه. پس از این آشنازدایی که به ملودی ها از بعد فواصل لهجه مدرن تری میبخشد، دگره سازی های موفق روی همین تم ها و ملودی های بسیار ساده ترکیب شده با ادبیات تکنیکی مدرن فلوت و حضور بسیار ریتمیک پیانو (در موومان اول و دوم) فرصت کافی ایجاد می کند تا ملودی هایی ذاتا ساده را – که در شکل اصلی محال بود بتوانند دستمایه یک کنسرتو قرار دهند- به ساختار موسیقایی نیازمند چیره دستی درخور تبدیل شوند، آن هم به شکلی که یکپارچگی نقل ها مخدوش نشود. یعنی در پایان هر موومان گویی علاوه بر بازی میان ارکستر و دو ساز -که در هر کنسرتوی دیگری می شد شنید- یک روایت کامل از ترانه های دستمایه شده را نیز شنیده ایم، اگرچه روایتی امروزی و مختص هنرمند. پس اگر چنین است و آهنگساز با انتخاب شجاعانه کنسرتو برای بهره گیری از چنین ترانه هایی خود را از دیگر آهنگسازانی که با ترانه های مشابه کار کرده اند جدا کرده است، یعنی تناسب و تعادل میان همه آن سویه های دشوار یادشده به نحوی مطلوب برقرار شده است.

* چند مقاله درباره موسیقی محلی، بلا بارتوک، ترجمه سیاوش بیضایی، نشر رودکی، ص ۱۹٫


منبع: فرهیختگان

از بازار موسیقی چه خبر؟

اسپندار،«دونلی نواز» نامی

موسیقی لرستان

موسیقی نواحی خراسان

مبنع این خبر (برای مشاهده متن کامل خبر لینک زیر را بزنید):
سایت موسسه فرهنگی تبیان > بخش هنری